Saturday, May 29, 2010

هیچ یادت هست

.......
هیچ یادت هست

که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شب های بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد
با سرو سینه گلهای سپید
نیمه شب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست
......
....
...
.

Thursday, May 27, 2010

زنی از تاریخ

من سراغ دریچه ای بارانی می روم که روبه افقی سبز گشوده می شود
به پیشواز کبوتری سرخ که از خاکسترش گل می روید
من از سمت ستاره ها به پیشواز مردی خواهم رفت
که با تمام ابعاد کج و معوج خیالش ، قابل پرستش است
و عاقبت به انتظار کسی خواهم ماند که با سکوتش سخن می گوید
من کسی هستم که با خود ققنوس سوغات می برد
و تنها آرزویش این است که باورش کنند
و در پایان قصه
پشت تمام این دریچه های خیس
یک افق به سمت پنجره تنهایی من سبز می شود
وقتی که باران با تمام قطراتش انتظار مرا باور کند
من ثبت خواهم شد در تاریخ
زنی از جنس باران
خیس خیس
به ا نتظار مردی بود دستفروش
که در خیابان تلخ تنهایی ، کبوتر سرخ می فروخت

من ثبت خواهم شد
"در تاریخ"
*یک تلخی دلنشین داشت این متن ،برای همین انتخاب کردم ،نه کسی به کسی نسبت بده،نه کسی به خودش*

Monday, May 24, 2010

زندگی را دور بزن
آنگاه که بر تارک بلندترین قله ها رسیدی
لبخند خود را نثار تمام سنگریزه ها ئی کن که پایت را خراشیدند

Saturday, May 22, 2010

I love this....I want to share with you...."Esi" by Williams Robert From: http://lyricstranslate.com From: http://lyricstranslat

English
You
You you look like a very beautiful flower on earth
you are you are in the desert a inexaustible source of water
you only you
you you look like the sun in the blue sky
shining star in the sweet night fall
you only you
chorus x 2
I will love you
till I become you and you become me
and until the future, the present. the past
become you and you me
I will love you
you you look like summer in the cloudiness of life
a warm hope in the chill of the heart
you only you
you you look like a bright dewdrop in the morning
parfum brought from a far away land
you only you
chorus x 3

.......

Greek
Esi
Εσύ μοιάζεις με πανέμορφο λουλούδι στη γη
Είσαι είσαι μες στην έρημο αστείρευτη πηγή
εσύ μόνο εσύ
Εσύ μοιάζεις με τον ήλιο στον γαλάζιο ουρανό
λαμπερό αστέρι στο γλυκό το δειλινό
εσύ μόνο εσύ
chorus x 2
Θα σ'αγαπώ
ώσπου να γίνω εγώ εσύ και εσύ εγώ
κι ώσπου το μέλλον, το παρόν ,το παρελθόν
γίνουν εσύ και εσύ εγώ
εγώ θα σ'αγαπώ
Εσύ μοιάζεις καλοκαίρι στης ζωής τη συννεφιά
μια ζεστή ελπίδα στης καρδιάς τη παγωνιά
εσύ μόνο εσύ
Εσύ μοιάζεις λαμπερή δροσοσταλιά το πρωΐνό
άρωμα φερμένο από τόπο μακρινό
εσύ μόνο εσύ
chorus x 3

Thursday, May 20, 2010

.....
او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مگیر از من نشان کز دل نشانم می رود
.....

Wednesday, May 19, 2010

Hey you!









Hey you ! out there in the cold
Getting lonely, getting old, can you feel me ?
Hey you ! standing in the aisles
With itchy feet and fading smiles, can you feel me ?
Hey you ! don't help them to bury the light
Don't give in without a fight.

Hey you ! out there on your own
Sitting naked by the phone, would you touch me ?
Hey you ! with your ear against the wall
Waiting for someone to call out, would you touch me ?
Hey you ! would you help me to carry the stone ?
Open your heart, I'm coming home

But it was only fantasy
The Wall was too high, as you can see
No matter how he tried he could not break free
And the worms ate into his brain.

Hey you ! out there on the road
Always doing what you're told, can you help me ?
Hey you ! out there beyond the wall
Breaking bottles in the hall, can you help me ?
Hey you ! don't tell me there's no hope at all
Together we stand, divided we fall

Tuesday, May 18, 2010

دشتها آلوده ست

در لجنزار گل لاله نخواهد روئيد


در هواي عفن آواز پرستو به چه كارت آيد ؟

فكر نان بايد كرد

و هوايي كه در آن

نفسي تازه كنيم


گل گندم خوب است

گل خوبي زيباست

اي دريغا كه همه مزرعه دلها را

علف كين پوشانده ست


هيچكس فكر نكرد

كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست

و همه مردم شهر

بانگ برداشته اند

كه چرا سيمان نيست

و كسي فكر نكرد

كه چرا ايمان نيست


و زماني شده است

كه به غير از انسان

هيچ چيز ارزان نيست

حمید مصدق
تا کی باید نالان باشیم از انسان نبودن ها....بی اصالتی ها.....بی حرمتیها....پستی ها
خسته ام .....خسته
بیایید انسان باشیم....برای یک لحظه....فقط یک لحظه
به خدا کار سختی نیست

Monday, May 17, 2010


.....

هیچ کس از من نپرسید که در کدام خانه ،در کجا،پشت کدام میز،در کدام تختخواب و در کدام مملکت دوست دارم راه بروم،بخورم ،بخوابم و یا چه کسی را از سر ترس دوست داشته باشم

.....

سرزمین گوجه های سبز

هرتا مولر

Thursday, May 13, 2010

....


!هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم

Sunday, May 9, 2010

غمي غمناك

شب سردي است ، و من افسرده.
راه دوري است ، و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.

مي كنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سايه اي از سر ديوار گذشت ،
غمي افزود مرا بر غم ها.

فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني

نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر ، سحر نزديك است:
هردم اين بانگ برآرم از دل :
واي ، اين شب چقدر تاريك است!

خنده اي كو كه به دل انگيزم؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
صخره اي كو كه بدان آويزم؟


مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من ، ليك، غمي غمناك است

سهراب سپهری

Sunday, May 2, 2010

......

مردی ، مددی ، اهل دلی ، آیا نیست ؟