Saturday, October 31, 2009

انگیزه های خاموشی

و از آن پس،گفتنی ها،تا ناگفته بماند انگیزه های بسیار یافت

Tuesday, October 27, 2009

....
حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را بتو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد؟

Saturday, October 24, 2009

جاده یعنی

جاده گفتی یعنی رفتن ؟
جاده یعنی تکرار همین واژه ؟
دریغ دوست دانایم دانا باش
که حقیقت بس غمناکتر است
جاده رفتن نیست
که تو بتوانی با آسانی
چند کمند سوی آفاقی چند از پی صید ابعاد زمان اندازی
... که به دام آری آهوهای می روم و خواهم رفت و خوا
که به بند آری ‌آهوهای چست زمان را
جاده رفتن نیست جاده مصدر نیست
جاده تکرار یک صیغه ی غربت بار است
جاده یک صیغه که تکرارش گردبادی است
که با خود خواهد برد
که برد هر چه برگ و بر باغ دل تو
هر چه بال و پر پروانه ی پندار مرا
جاده رفتن نیست
جاده طومار و نواری نه و جوباری
جاده یعنی رفت
رفت
رفت
همین

.....

به زمین می زنی و میشکنی
عاقبت شیشه امیدی را
سخت مغروری و میسازی سرد
در دلی آتش جاویدی را

Monday, October 19, 2009

چه کسی را گریانده باشم به آواز
که می گریاندم این گونه هر آواز نومیدانه ولگردی ؟
جایی
دلی آزرده ست از من ؟
بی خبر که دل شوریده ام از هزار جا ؟

Wednesday, October 14, 2009

داشتم به طنین صداهایی که پس از گذشت ساعت ها از یک ملاقات به گوش می آیند ؛حتی اگر شبی مثل آن شب گذشته وصبح شده باشد وادارت می کند که برمی گردی ودوباره از آن کوچه باغ بگذری تا به آن خانه برسی ومنتظر بمانی که در باز شود؛ گوش می دادم
فکرمی کردم که این بار دستهایش را می گیرم ورها نمی کنم .کوچه باغ پرشده بود از سایه روشن ها
زنگ زدم چندبار،با مشت به در کوبیدم.در باز شد یا اینکه در باز بود.هیچ کس در خانه نبود . هیچ چیز در خانه نبود. فقط عکس های
دختر وپسر ناشناس در قاب های چوبیشان بر روی دیوار بجای مانده بود

Monday, October 5, 2009

آوازهای معمولی برای دردهای معمولی

این راز سر به مهر را
باید با خاک در میان هشت یا آسمان ؟
این راز سر به مهر را ؟

Thursday, October 1, 2009

گفتم :سنگ خوبی بود
گفت :چه حیف ، جسم اگر از جنس خاره هم باشد مبتلای درد می شود