Sans toi mon amour
La vie ne signifie plus rien
A quoi servent les nuits
A quoi servent les jours
Sans toi je suis seul
Sans toi mon amour
Je n'ai plus personne à aimer
A quoi sert de lutter
A quoi sert d'exister ?
دلم تنگ است برای همان شهری که در گوشه ای از کویر ارمیده .برای شهری که می گویند اخر دنیاست. برای همان اخر دنیا دلم تنگ است
ادرس دقیق دلتنگی من خانه ای است کلنگی در خیابان بهشتی ۲۸
خانه ای کلنگی با یک دنیا عشق.با ساکنانی پر مهر و عاشق.اینجا دفتر کار ماست
دلم تنگ است . برای سلام و احواپرسیهای اول صبح.
برای صبحانه دسته جمعی که فرشید مینشيند راس مجلس و به ترتیب هر کس جای خودش و بعد هم صحبت و خنده و شوخی.... گاهی دعوا
دلم تنگ است برای همان مثل .......کار کردنمان که روزهای زیادی غروب خورشید را ندیدیم چون خورشید زودتر از ما رفته بود خانه اش
دلم تنگ است برای ناهار های دسته جمعی.برای اشپزخانه ای که دیگر ظهرها وقت ناهار صدا به صدا نمیرسد.حتی دلم برای همان مایکروفری که غذا گرم کردنش داستانی است.
دلم برای گوشه گوشه ان خانه که دفتر کارمان است تنگ است.برای حیاطش برای اتاق جوجه ها
برای ان الاچیق وسط حیاط که با عزت گپ بزنیم
چقدر جایت خالی است عزت
دلم برای ان خانواده ای که انجا دارم تنگ است که براستی خانواده ایم برای یکدیگر
دلم تنگ است برای خندیدنها بحثها دلخوریها
دلم برای همه شما تنگ است
برای تو سمیرای همیشه پر شورو پر سرو صدا که صبرت را مي ستايم
مریم پرنشاط با همه دغدغه هایت
ساناز ارام و با پشتکار
مادران عاشق مادری یکی ارام ,یکی پرشور,
شاداب
لیا
محبوبه سنگ صبور
یاسر حامی كه مو هبتي بود همكار بودن با تو
ابوذر مهربان
پوران.......برای حمایتهایت برای مهربانیهایت و برای خیلی چیزها.....برای اینکه بنشینیم ریپورت بنویسیم اطلاعات انالیز کنیم
فرشید دلم حتی بحث و دعوا با تو هم تنگ است...برای مهربانیهای مدل فرشیدی
برای زهرا خانم که همه این سالها برایم مادری کرد
برای اقای ثنایی حسین زاده نارویی
ایدای صادق و مهربانم که دغدغه های این روزهایش را خوب می فهمم.
دلم برایتان تنگ است
لیون نوزدهم شهریور هزارو سیصد و نود
چه در دل من/ چه در سر تو/ من از تو رسیدم /به باور تو
تو بودی و من/به گریه نشستم/ برابر تو/ به خاطر تو/ به گریه نشستم/ بگو چکنم
با تو /شوری در جان /بی تو /جانی ویران /از این زخم پنهان /می میرم
نامت/ در من باران/ یادت/ در دل طوفان/ با تو/ امشب پایان میگیرم
نه بی تو سکوت/ نه بی تو سخن /به یاد تو بودم /به یاد تو من
ببین غم تو /رسیده به جان /و دویده به تن/ ببین غم تو /رسیده به جانم/ بگو چه کنم
با تو/ شوری در جان/ بی تو /جانی ویران / از این/ زخم پنهان /می میرم/ می میرم
درباره خویشتن خویش اندیشیدن ،وحشتناک است
اما این تنها راه صمیمانه کار است
اندیشیدن به جنبه های زشتم
اندیشیدن به جنبه های زیبایم
و در شگفت شدن از آنها
چه آغازی می تواند محکم تر و استوارتر از این باشد ؟
از چه چیزی می توانم رشد خود را آغاز کنم
جز از خویشتن خویشم؟
ماری هاسکل
..............
وقتی سفید و سیاه
و نیک و بد
در جای خود قرار نگیرند
و جفت هم نشوند
تا اتفاق
معنای عشق گیرد
باید برای سفید و سیاه
و نیک و بد
شعری دوباره بنویسم
باید
آمیزه سفید و سیاه را
با نام رنگ دیگر
جایی
کنار قهوه ای دلنشینی
برگ چناری پاییزی
بنشانم
تا جمع رنگ ها را کاملتر یابند
دیوانگان رنگ
باید برای چشمت
و چیزهایی دیگر
شعر دوباره بنویسم
باید برای شعر
شعر دوباره بنویسم
منوچهر آتشی