Saturday, October 24, 2009

جاده یعنی

جاده گفتی یعنی رفتن ؟
جاده یعنی تکرار همین واژه ؟
دریغ دوست دانایم دانا باش
که حقیقت بس غمناکتر است
جاده رفتن نیست
که تو بتوانی با آسانی
چند کمند سوی آفاقی چند از پی صید ابعاد زمان اندازی
... که به دام آری آهوهای می روم و خواهم رفت و خوا
که به بند آری ‌آهوهای چست زمان را
جاده رفتن نیست جاده مصدر نیست
جاده تکرار یک صیغه ی غربت بار است
جاده یک صیغه که تکرارش گردبادی است
که با خود خواهد برد
که برد هر چه برگ و بر باغ دل تو
هر چه بال و پر پروانه ی پندار مرا
جاده رفتن نیست
جاده طومار و نواری نه و جوباری
جاده یعنی رفت
رفت
رفت
همین

5 comments:

Anonymous said...

سلام دوست عزيز
الدوز مهربان
جايي خونده بودم الدوز يعني ستاره درخشان.من هم بسيار خوشحالم از آشنايي با شما.و همچنين سپاس از پيوند.مي نويسمتان با افتخار
نيره نورالهدي

Anonymous said...

جاده
اين كلمه رو خيلي دوست دارم.چون در كودكي هر وقت مي رفتيم سفر هميشه دوست داشتم توي راه باشيم و اصلا به مقصد نرسيم.هميشه جام پشت شيشه ماشين بود.يا زير صندلي.چون اونجا ها بيشتر مي تونستم تنها باشم خودم و خودم.اما الان جاده برام معني رفتن رو بيشتر تداعي مي كنه.اما يك حس دلگرم كنندهاي در اين سروده ي زيباي شما من رو به عقب مي كشونه و در گوشم فرياد مي زنه:جاده يعني ماندن و جنگيدن/جاده يعني بخاطر هم ماندن/نه گفتن و رفتن
سپاس/نيره نورالهدي

ooldoz said...

ممنونم خانم نورالهدی عزیز...آشنایی با شما باعث افتخار برای من
ممنونم از کیارنگ عزیز که باعث این آشنایی شد

Anonymous said...

اگر تو پرنده نباشی
این باغ سایه های کریهی است
سبز
به رنگ لباس گروه جراحان
طلسم شده در آمد شدی
مطمئن و بی عاطفه
اگر تو پرنده نباشی
این باغ معبدی است
و سروها و سپیدارها نمازگزارانی طلسم شده در ابدیتی بی ایمانی
جهان سنگ می شود
وقتی تو پرنده نباشی
تو پرنده نسیتی و همین دم
جهان سنگ شده است
maryam

ooldoz said...

mamnun Maryam e nazaninam