Sunday, December 12, 2010

رو می کنم به آینه

رو می کنم به آینه

روبه خودم داد میزنم

ببین چقدر حقیر شده

اوج بلند بودنم

رو می کنم به آینه

من جای آینه می شکنم

رو به خودم داد میزنم

این آینه ست یا که منم

من و ما کم شده ایم

خسته از هم شده ایم

بنده ی خاک خاک ناپاک

خالی از معنای آدم شده ایم

رو می کنم به آینه

روبه خودم داد میزنم

ببین چقدر حقیر شده

اوج بلند بودنم

دنیا همون بوده و هست

حقارت از ما و منه

وگر نه پیش کائنات

زمین مثل یه ارزنه

زمین بزرگ و باز نیست

دنیای رمز و راز نیست

به هر طرف رو می کنم

راه رهایی باز نیست

من و ما کم شده ایم

خسته از هم شده ایم

بنده ی خاک خاک ناپاک

خالی از معنای آدم شده ایم

دنیا کوچیک تر از اونه

که ما تصور می کنیم

فقط با یک عکس بزرگ

چشمامونو پر می کنیم

به روز ما چی اومده

من و تو خیلی کم شدیم

پاییز چقدر سنگینی داشت

که مثل ساقه خم شدیم

من و ما کم شده ایم

خسته از هم شده ایم

بنده ی خاک خاک ناپاک

خالی از معنای آدم شده ایم

رو می کنم به آینه

روبه خودم داد میزنم

ببین چقدر حقیر شده

اوج بلند بودنم

رو می کنم به آینه

من جای آینه می شکنم

روبه خودم داد می زنم

این آینه ست یا که منم

رو می کنم به آینه

رو می کنم به آینه

رو می کنم به آینه

No comments: