اولین روز دبستان باز گرد،کودکیها شاد و خندان باز گرد،درسهای سال اول ساده بود.آب را بابا به سارا داده بود.درس پند آموز روباه و خروس ،روبه مکار و دزد و چابلوس.با وجود سوز و سرمای شدید ،ریز علی پیراهن از تن می درید.تا درون نیمکت جا می شدیم،ما پر از تصمیم کبری می شدیم
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود.جمع بودن بود و تفریقی نبود،کاش می شد باز کوچک می شدیم،لااقل یک روز کودک می شدیم
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود.جمع بودن بود و تفریقی نبود،کاش می شد باز کوچک می شدیم،لااقل یک روز کودک می شدیم
3 comments:
قشنگه.این شعر از کیه؟
نمی دونم
کاش
Post a Comment