Sunday, July 12, 2009

دیگر هیچ فرقی نمی کند
آسمان قد پیاله باشد یا دریا
حتی اگر پشت در خانه ات یک جفت کفش زنانه هم ببینم
نمی پرسم
دستان چه کسی برایت یاس و انار و کبوتر آورده بود
می روم حوالی علاقه ی خلوت آن سال ها
می روم دنبال کسی که با من تا نور می آید
با من تا ستاره با من تا دربند ، تا دریا
می روم و دیگر نمی پرسم سهم من از این همه سبز که سرودم چیست
حالا می توانم لباس های سبزم رابیرون بیاورم و سیاه بپوشم
می توانم تمام ستاره های سبز را با تفنگ ساچمه ای هدف بگیرم
دیگر نه رد پای پروانه را دنبال می کنم نه رنگین کمان را
همه چیز مال خودت
سه شنبه و دی و انار و کلمه
برای سه شنبه انار دانه کن
تمام روزهای باران را از آستین آسمانت خشک کن نام مرا هم در کوچه ای بن بست تنها بگذار و برو
حالا یک فنجان قهوه برای خودت بریز
نه انگار صدای گریه ای غریب
از قصه های سفید دختری
آیینه ات را خاموش می کند
تو قهوه ات را بنوش
مریم اسدی

No comments: